جدول جو
جدول جو

معنی چرم کمر - جستجوی لغت در جدول جو

چرم کمر
(چَ مِکَ مَ)
میان بند چرمین. کمربند چرمی. تسمۀ چرمین که بر کمر بندند:
سنان اندر آمد به چرم کمر
به ببر بیان بر نبد کارگر.
فردوسی.
رجوع به چرم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ کار
تصویر چرخ کار
کسی که با چرخ کار می کند، کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز می کند، آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش می دهد، تراش کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرم گور
تصویر چرم گور
زه کمان، چرم کمان، وتر، چرم گوزن، چلّۀ کمان برای مثال چو بر شاخ آهو کشد چرم گور / بدوزد سر مور بر پای مور (نظامی۵ - ۷۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرب کار
تصویر چرب کار
کسی که غذای چرب مانند آبگوشت، کباب و مانند آن ها بپزد، صنف کله پز و دیزی پز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرم کمان
تصویر چرم کمان
زه کمان، چرم گور، چرم گوزن، چلّۀ کمان، وتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرص کمر
تصویر قرص کمر
در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای بلوک دشتی فارس. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(سُ کَ مَ)
دهی است نزدیک کجور. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 176)
لغت نامه دهخدا
(قُ صِ کَ مَ)
تخم گیاهی است از تیره گیاهان سماقی درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساختن ضماد به کار میرود. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 217 و 218 شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
تراشکار. متخصص تراش دادن فلزات. چرخ گر. استاد صنعت تراشکاری. رجوع به چرخ کاری و چرخ گر و چرخ گری شود
لغت نامه دهخدا
(چِ رَچِ رَ)
نوعی بازی الک دولک. قسمی بازی
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
کنایه از تازیانه باشد. (برهان) (آنندراج). تازیانه. (ناظم الاطباء) ، دوال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ کَ)
مرادف چرم گور و چرم گوزن. (از آنندراج). کنایه از زه کمان. (آنندراج) :
بپولاد شمشیر و چرم کمان
بسی زور بازو نمود آسمان.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به چرم گور و چرم گوزن شود، اگر از ’چرم کمان’ ذات کمان مراد باشد باعتبار آنکه عمده در آن پی است و آن در حال لزوجت و انعطاف و عدم شکست قریب بچرم بود، هم وجهی است، گو که بسیار بعید باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
کنایه از چله و زه کمان باشد. (برهان). بمعنی زه کمان است. (انجمن آرا) (آنندراج). مرادف چرم کمان و چرم گوزن. (از آنندراج). چله و زه کمان. (ناظم الاطباء) :
چو بر شاخ آهو کشد چرم گور
بدوزد سر مور برپای مور.
نظامی (از آنندراج).
رجوع به چرم کمان و چرم گوزن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
آنکه غذای چرب پزد چون دیزی پز و کله پز و مانند اینها: جملۀ خلایق را بشمشیر برد از اسفاهی و حواشی و هر حلواگر و چربکار و نانوا و قصاب و خوردنین پز که در شهرها و قصبه ها بود آنجا فرودآورد. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
تخم گیاهی از تیره گیاهان سماقی، درشت و دارای مغز نشاسته که برای ساختن ضماد بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
گوسفند کبود رنگ و گوش کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
میدان دید، برد بینایی
فرهنگ گویش مازندرانی
به گاو زردی گویند که کمر آن سفید رنگ باشد، از توابع میان رود بالای نور
فرهنگ گویش مازندرانی
هم سال، هم پایه
فرهنگ گویش مازندرانی
ستون فقرات
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قرارداد بین گالش ها، همکار، انباز
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که به رنگ سفید و قهوه ای باشد
فرهنگ گویش مازندرانی